ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

واکسن 6 ماهگی

شنبه صبح قرار شد تا یاسمین رو ببریم بهداشت تا واکسن ٦ ماهگیشو بزنه طبق گفته خانوم دکتر نیم ساعت قبل از واکسن ١٨ قطره استامینوفن دادیم به یاسی تا گلم یه وقت تب نکنه. رفتیم بهداشت قد و وزن یاسمین رو اندازه گرفتن و بعدش نوبت واکسن شد .من که طبق روال همیشه زود در رفتم تا صدای گریه دخترم رو نشنوم و بابای یاسمین اونو برد توی اتاق واکسن و  صدای جیغ و هق هق یاسمین تمام سالن رو پرکرده بود و من دوان دوان خودم رو رسوندم به اتاق واکسن تا یاسمین رو بغل کنم .خدارو شکر ٢ دقیقه بیشتر گریه نکرد اما اشکهاش گونه هاشو خیس کرده بود و مژه های خوشگلش خوشگلتر شده بودن. دفعات قبل برا  بعد از واکسن بهداشت میگفت کمپرس یخ بذاریم روی پاهاش، اما چون دفعه قب...
29 آبان 1390

اولین غذای یاسمین زهرا

امروز اولین غذای یاسمین رو بهش دادیم.فرنی که دکتر تجویز کرده و با آرد برنج و آب و شکر و روغن ذرت براش درست کردم. اولش چون تا حالا  فقط شیر خورده بود بلد نبود قورت بده و اوغ میزد، بعدش فهمیدم که یه کمی هنوز براش سفته و رفتم و  شل تر براش درست کردم و اونوقت یاسمین زهرا تونست که غذاشو قورت بده. یاسمین در حال اوغ زدن البته فقط یه قاشق مربا خوری خورد اما قراره یواش یواش بشه ٢ فنجون توی روز  یکی صبح و یک       فنجون  هم عصر. بالاخره موفق شدم . بقیه عکسها در ادامه مطلب ...
27 آبان 1390

جشن تولد نیم سالگی

من یاسمین زهرا کوچولو، امروز ٢٧ آبانماه سال ١٣٩٠ در ساعت ١٥/١٦ نیم ساله میشم. به همین مناسبت مامانی و بابایی مهربونم دیشب یه جشن کوچولوی خانوادگی توی خونمون گرفتن و مامان جونا، باباجونا، خاله ها و عمه هام هم مهموناش بودن. اول از همه، صندلی غذامو افتتاح کردیم. چون خانم دکترم اجازه دادن که از صبح روز شش ماهگی یه قاشق فرنی بخورم و به جمع غذاخورها وارد بشم. مبارکه! دیگه با حسرت نگاه قاشق غذای اطرافیان نمی کنم. تازه من غذای مخصوص خودم، صندلی و میز غذای مخصوص خودمو دارم! حالا بقیه بایدبیان و با حسرت نگاه من کنن مگه قرار نیست چیزی سرو بشه؟ منو الکی نشوندیم پشت میز؟ فقط میخواین عکس بگیرین؟ قبل از شام یه مقداری نشستم روی م...
27 آبان 1390

30000 تايي شديم

در آخرين ساعات شب گذشته چهارشنبه 1390/08/25 آمار وبلاگ ياسي خانم به 30000 بازديد كننده رسيد. بازم مثل هميشه سپاسگزار محبتهاي بيدريغ شما هستيم. دوستتون داريم و همواره منتظر نظرات پر از مهر و محبتتون هستيم. 3 0 0 0 0 بازديد كننده مهربون م ت ش ك ر ي م   ...
26 آبان 1390

داغ داغ:‌ نتيجه تعيين جنسيت ني ني خاله سارا

خاله هدي ديشب تا صبح نخوابيد. از بس فضوله! آخه هي دلش مي خواست ببينه مي تونه بياد و رو وبلاگ من قضيه ني ني خاله سارا رو لو بده يا نه. خلاصه امروز صبح كه رفت روي وبلاگ ني ني كوچولو ديد كه بعله! خود خاله سارا طاقت نياورده و همه چي رو گفته، پس با افتخار اومده اينجا و از طرف همه خانواده فرياد مي زنه كه:‌  زهــــرا كوچولوي ناز به جمع دختراي مامان جون و باباجون * خوش اومدي! * منظور از دختراي مامان جون و باباجون، خاله هدي،خاله سارا،‌مامان ندا و من ياسمين زهراست. تبريك و هزار تبريك به خاله سارا و عمو عليرضا و ميليونها بار تبريك به مامان جون و باباجون و سپاس بيكران از خالق مهربون كه بار ديگر ر...
26 آبان 1390

182.5 روزگي ياسمين زهرا (نصف 365 روز) و جشن لوله اندازون خاله سارا

  جاي همگي تون خالي. عيد خيلي خوبي داشتيم. در روز عيد غدير بنده رسماً نصف 365 روز يك سال رو پشت سر گذاشتم. حالا هي نپرسين قضيه اون نيم در 182/5 روز چيه. چون دوباره خاله هدي چرتكه اش رو در مياره و با هزار و يك دليل اثبات ميكنه كه اون نيمه چه معني داره. فقط با زبون خودم براتون مي گم كه چون من بعدازظهر به دنيا اومدم، خاله هدي اون رو يه نيم روز حساب كرده تا بتونه درست روز عيد غدير رو روز 182/5 روزگي من اعلام كنه!  (سن من در عيد غدير 90)    182.5 = 2 / 365     (تعداد روزهاي سال) عكس من در حال محاسبه تعداد روزهاي پشت سر گذاشته عمر با بركتم شب عيد غدير يه برنامه توپ هم داشتيم. اونم مراسم لوله ا...
25 آبان 1390

بابا علی جان

  علي در عرش بالا بي‌نظير است علي بر عالم و آدم امير است به عشق نام مولايم نوشتم چه عيدي بهتر از عيد غدير است؟ بابا علي جان، من ياسمين زهراي كوچولوي شما هستم. امسال، سال اوليه كه مي تونم كنار ماماني و بابايي توي جشنهاي عيدغديرخم شركت كنم. درضمن در روز غدیر امسال من ٥/١٨٢ روزه هستم یعنی دقیقاً نصفی از ٣٦٥ روز سال رو پشت سر میگذارم. بابا علي، از اينكه شما جد مادري من هستين و من نوه شما،‌ احساس غرور ميكنم. چون ماماني سيدموسويه، امام رضا (ع) حكم عموشونو دارن و از امام موسي كاظم (ع) تا شما و حضرت محمد (ص) همگي پدر بزرگ ماماني به حساب ميان و در واقع منم نوه شما هستم.  بابا علي جان، هزارتا هزارتا دعا دارم. مي...
23 آبان 1390

به یاد 21/08/1388 : سالروز ازدواج مامانی و بابایی

  دوسال پیش ٢١ آبانماه٨٨،‌ پنجشنبه بود. مامانی و بابایی نازم بعد از کلی دلواپسی قرار بود اونشب واقعا به هم برسن. دل تو دل هیچکس نبود. حتی منم اون بالا نشسته بودم و دعا می خوندم تا این دو کبوتر عاشق،‌ به هم برسن .دلواپسی برای این بود که مبادا،برای کسی دوباره مشکلی بیاد(فوت). مامان جونا و باباجونا، خاله ها و عمه هام همگی درگیر بودن تا بهترین شرایط رو برای عروس و داماد مهیا کنن و البته خود ماماني و بابايي از همه بيشتر تلاش كردن. خدا رو شکر همه چی عالی پیش رفت. مامان جونا و باباجونا خیلی زحمت کشیدن. خیلی خیلی زیاد. وجودشونو یکی کرده بودن و می خواستن همه چی عالی باشه که خداروشكرشد. ساعت حدود ٧ بعدازظهر پنجشنبه 21 آبان 1388، ع...
21 آبان 1390

تقدیم به همه

تقدیم به پدربزرگها و مادربزرگهای خوبم تقدیم به خاله هدی تقدیم به خاله سارا و عمو علیرضا و نینی نخودچی تقدیم به عمه زهرا تقدیم به عمه فاطمه و تقدیم به همه دوستداران یاسمین زهرا دیگه کسی نبود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   ...
21 آبان 1390